پاپو
تاریخ انتشار : 06 دی 1393 21:17

موضوع نوشته: صفحه نخست » سرگرمی و طنز » جوک »


لطیفه های شیرین و بامزه کودکانه

 

* پسر: مامان! یک لطیفه تعریف کن!
مادر: حرف نزن! بیا کمکم کن ظرف ها را بشویم.
پسر: ها ها ها ها، چه لطیفه ی قشنگی!

 

* پسر: پدر! می تونی توی تاریکی چیزی بنویسی؟
پدر: بله! چی می خواهی بنویسم؟
اسمت را پایین این کارنامه!
* اولی: چرا روح نمی تواند دروغ بگوید؟
دومی: چون توی دلش دیده می شود.

* خانم اولی: توی دو ثانیه ۵۰۰ کالری از دست دادم.
خانم دومی: چه طوری؟
خانم اولی: همبرگرم از دستم افتاد زمین!

* پسر بچه همین طور که دوچرخه سواری می کرد گفت:مامان! مامان! منو ببین! بدون دست، بدون دست!

یکهو با صورت زمین خورد و گفت: مامان مامان! منو ببین! بدون دندون!
* پسر بچه توی موزه گم شد.
رفت پیش مأمور موزه و پرسید: آقا یک مامان بدون بچه ندیدی؟

 

* مادر: رضا، چرا گربه روی سرت گذاشته ای؟
رضا: برای این که دندان هایم را موش نخورد.

* ماشین سواری کوچکی به سرعت از کنار یک کامیون گذشت و از آن جلو زد. راننده کامیون با عصبانیت فریاد زد: ای بی ادب! احترام بزرگ تر از خودت را هم نگه نمی داری؟

نظرات کاربران

تعداد نظرات ۰

ارسال نظر

مطالب شابه مطلب فوق

لوگو اسپانسر


کلیه حقوق مادی و معنوی برای وب سایت پاپو محفوظ میباشد